×
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۸
جانا رخ من زرد شدا ز گرد فراق
بی روی تو خون شد دلم از درد فراق
زنهار نه در کف فراقم فکنی
از بهر خدا که نیستم مرد فراق
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۸
بر روی دلم نشسته بین گرد فراق
جانم به لب آمدست از درد فراق
چون لشکر هجر تو چنین خونریزست
بیچاره دلم نیست همآورد فراق
بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۷ - در اسرار حکایت شمع و پروانه
تاخلاصم سازی از دردفراق
تا کنی پاک از رخم گرد فراق