گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

تا روغن چراغ دلم درد غربت است

اسباب خانه وطنم گرد غربت است

کی می شود شکنجه کش دامن وطن

پای طلب که آبله پرورد غربت است

هر جا که می روم سفر کعبه من است

[...]

اسیر شهرستانی