گنجور

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

بیمار درد را که دوا درد دیگر است

هر ساعتش ز درد رخ زرد دیگر است

در کشوری که عشق بود خورد و خواب نیست

ور نیز هست، خواب دگر خورد دیگر است

آنم که هر دمم به غم آباد جان و دل

[...]

رفیق اصفهانی