گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹

 

نیست کس، خورشید من، کو درد پرورد تو نیست

در زمین و آسمان یکذره بی درد تو نیست

کار بیداران عشقت پاسبانی چون سگ است

خواب راحت شیوه مستان شبگرد تو نیست

نخل طوبی گرچه آب چشمه خورشید خورد

[...]

اهلی شیرازی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸

 

در تن بیمار لعل روح پرورد تو نیست

استخوانی کو نمک پرورده درد تو نیست

غیر مژگانی که باشد خانه زاد چشم تر

کس در این ره محرم نظاره گرد تو نیست

لذت عشقت نه تنها با دل ریش است و بس

[...]

اسیر شهرستانی