گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

به سینه ام ز غمت داغ بر سر داغ است

وجود من چو پلنگ از تو مجمر داغ است

زری که همره خود بعد مرگ از عالم

به زیر خاک برد کس، همین زر داغ است

جنون عشق، جلوریز تاخت بر سر من

[...]

سلیم تهرانی