×
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲
ستاره سجده برد طلعت منیر تو را
زمانه بوسه دهد بایهٔ سریر تو را
موافق است قضا بخت کامکار تو را
مسخرست عدو تیغ شیرگیر تو را
خدایگان جهان بینظیر چون تو سزد
[...]
قدسی مشهدی » مثنویها » شمارهٔ ۳۱ - تعریف توکل و قصه رهزن فقیر شده و حال بتپرست تارک دنیا
سوی ورع گشت که رهبر تو را؟
وز چه شد این ملک مسخر تو را؟
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۳۸ - حکایت
گر این است داد و دهش مر تو را
نیارم دگر روی بر در تو را