گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

تیر مژگان تو ما را برجگر بنشسته است

مرحبا ز ایندست وبازو تا به پر بنشسته است

هرکجا سروی بودقمری نشیند بر سرش

بر سر سرو قدت بینم قمر بنشسته است

بر لب لعل توهرکس دید خالت را بگفت

[...]

بلند اقبال