گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

همین که از برم آن سروِ سیم بر برخاست

هزار نالهء دلسوزم از جگر برخاست

درآمد از درم اقبال چون بَرم بنشست

برآمد از سرم آتش چو از نظر برخاست

نه آتشیست که ساکن شود به آبِ سرم

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

خطی که ز روی آن سمنبر برخاست

گفتی که ز گل بنفشه تر برخاست

چشمم چو بر اوفتاد از غایت لطف

گفتم که ز آب موج عنبر برخاست

ابن یمین