گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸

 

نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا

باغ‌های دلگشا در زیرِ پر باشد مرا

تلخرویان را می روشن گوارا می کند

ابرِ بی می، کوه بر بالای سر باشد مرا

نیستم یک لحظه بی مشقِ جنون، هر جا که هست

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

غنچه دارم در بغل گر مشت زر باشد مرا

همچو گل در انجمن ها جا به سر باشد مرا

سینه خود کرده ام ماننده آئینه صاف

نیک و بد از دوربینی در نظر باشد مرا

همچو بوی گل عنان من به دست دیگر است

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

تیغ ابرویش اگر مد نظر باشد مرا

ذوالفقار شاه مردان بر کمر باشد مرا

پنجه اش را کرده رنگین چون حنا از خون من

بهر دامنگیریش دست دگر باشد مرا

می رود برگ خزان از جای با اندک نسیم

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

نشئهٔ می مایهٔ صد درد سر باشد مرا

دور ساغر بی تو گرداب خطر باشد مرا

سرگردان دارد خمار باده ام از زندگی

آسمان چون کوه بر بالای سر باشد مرا

نیستم مانند بلبل هرزه گرد هر چمن

[...]

جویای تبریزی