گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۸

 

همه تن آینه ای دست بر آیینه منه

سوی خود بین و عبث در نظر آیینه منه

خبر از خویش نداری خبری می شنوی

پر به کف ای ز خدا بی خبر آیینه منه

در تماشای رخت شش جهت آیینه گرند

[...]

اسیر شهرستانی