گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶

 

مگو چو لب بگشایی که خنده برشکر است این

نه خنده قفل گشادن ز حقه گهر است این

مده فریب که رست از رخم به باغ تو گلها

به خار هر مژه ام بسته پاره جگر است این

تنم چو موی شد و موی حلقه کاش درآری

[...]

جامی