گنجور

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

عاشق بکوی عشق چو خود را فدی کند

معشوقش از خودی خود او را خودی کند

هر لحظه هست و نیست شود نفس کاینات

فیض خدا چو هرنفس آمد شدی کند

روشن شود ز پرتو رخسار او جهان

[...]

اسیری لاهیجی