×
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۸
تا چرخ فلک تیر و کمانت دیده ست
بر تیر و کمان خویشتن خندیده ست
در حیرتم از کمان تو کاو خود را
بر دست تو زد مگر سرش گردیده ست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۵ - در بیان آنکه شرط صحبت آنست که همه اصحاب در معرض آن باشند که چون در یکدیگر عیبی بینند به قول یا فعل دفع آن بکنند
موی افزونی آفت دیده ست
دیده زو هر دم آفتی دیده ست
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۸ - حکایت
ز نشترهاش کاو الماس دیدهست
به غیر از تیرگی چشمت چه دیدهست