گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

پیش رخسار چو خورشید تو مردن سهلست

جان شیرین به لب دوست سپردن سهلست

دل ببردی ز من خسته و دادی بر باد

دل درویش نگه دار که بردن سهلست

دل ما را ز سر کوی فنا ای دل و دین

[...]

جهان ملک خاتون