×
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۷ - داستان آمدن ارژنگ شاه به دروازه شهر سراندیب گوید
ز لشکر طلایه برون تاختند
درآن دشت آتش برافروختند
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴
نور وظلمت را زروی وموی جانان ساختند
کفر وایمان را به هم دست وگریبان ساختند
هفت دوزخ هشت جنت را که می گویند خلق
گوییا از روح وصل وسوز هجران ساختند
تاکه ما را موبه مو آگه کنندازعاشقی
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان اول » بخش ۷۴ - مصمم شدن حارث برای کشتن شهزادگان و مویه کردن ایشان بریکدیگر
ز چشم اشک خونین فرو ربختند
به دامان حارث درآویختند