گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

برهان مرا تو یارب زکرم زدام حیرت

که شدست صرف عمرم همه در مقام حیرت

چه شراب درقدح ریخت ببزم ساقی ما

که زمین و آسمان مست شده زجام حیرت

چه دیار بود عشقت که به عاشقان گذشته

[...]

آشفتهٔ شیرازی