گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

بی غم عالم، دمی بر اهل دولت نگذرد

نیست غم، گر هر دمی از ما به عشرت نگذرد

بسکه خاک کلبه من، تشنه مهمان بود

سیل ازین ویرانه، بی قصد اقامت نگذرد

تندخو را صرفه نبود کاوش افتادگان

[...]

واعظ قزوینی