گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۹

 

کاروان اشکم از اقلیم حیرت می رسم

برقتاز آهم از تاراج طاقت می رسم

آستان آرایی ای دارم ز یاد دوستان

پای تا سر سجده شکرم به خدمت می رسم

جذبه شوق وطن بی اختیارم می کشد

[...]

اسیر شهرستانی