گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

دیده در آب روان و لب کشتست مرا

با رخ دوست جهان باغ بهشتست مرا

ترک جوی و لب دلجوی نمی‌یارم گفت

چه توان کرد چو این طبع و سرشتست مرا

سرگذشتم ز غمت دوش ندانی که چه بود

[...]

جهان ملک خاتون
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

بی تو، چندان که محنتست مرا

با تو چندان محبتست مرا

مردم و سوی من نمی نگری

بنگر کین چه حسرتست مرا

رخ نهفتی، ولی بدیده دل

[...]

هلالی جغتایی