گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

فصل خزان رسید و نشاط و طرب نماند

کاری مرا به مشغله روز و شب نماند

باد خزان ربود حرارت ز آفتاب

در شمع بزم اهل جهان تاب و تب نماند

تمکین ز شیخ شد ز مریدان سکوت رفت

[...]

سیدای نسفی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۴

 

دیدی دلا که عهد شباب و طرب نماند

آن نقشهای مختلف بوالعجب نماند

نخلی بود جوانی و او را رطب طرب

پیری شکست شاخش و بروی رطب نماند

عمرت بود کتان و قصب دور ماهتاب

[...]

آشفتهٔ شیرازی