×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹۵
چون می نرسد دست به پایی که تو داری
کم زانکه شوم خاک سرایی که تو داری
بازند جهان را به یکی داو، بنازند
من هر دو ببازم به دغایی که تو داری
زنهار نجویی دلِ آزردهی ما را
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۰۲
بر دیده گذارم کف پایی که تو داری
مالم به رخ زرد، حنایی که تو داری
با آنکه شبم روز شد از آینه صبح
در خواب ندیده ست صفایی که تو داری
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۰
ای ناله، خوشا بخت رسایی که تو داری
ما را نبود راه به جایی که تو داری
خواهی شدن ای دل، می صافی به خرابات
با دردکشان، صدق و صفایی که تو داری
از کعبه چه حاصل ادب ناصیه سا را
[...]