گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

اندیشه کند قبله شکیبایی ما را

آیینه کند آینه رسوایی ما را

تا عشق رمیدن کند از یاد نگاهی

وحشت زخدا خواسته تنهایی ما را

بی رخصت دل جرأت نظاره حرام است

[...]

اسیر شهرستانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

به سامانی رسان یارا سر سودایی ما را

و گر نه ده شکیبایی دل شیدایی ما را

براق عقل در حیرت شود از رفرف طبعم

چه بیند گاه همت آسمان‌پیمایی ما را

به گلزار معارف بلبلم کن ای گل خوشبو

[...]

غروی اصفهانی