گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴۰

 

در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوان

مهر خورشید لقایی ست که گفتن نتوان

غم بالاش مرا کشت، نمی یارم گفت

راستی را چه بلایی ست که گفتن نتوان

هر نفس دم چو نی از پرده عشاق زدن

[...]

امیرخسرو دهلوی