گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

باز ماندم در بلایی الغیاث ای دوستان

از هوای بی وفایی الغیاث ای دوستان

باز آتش در زد اندر جانم و آبم ببرد

باد دستی خاکپایی الغیاث ای دوستان

باز دیگر باره چون سنگین دلان بر ساختم

[...]

سنایی