گنجور

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶

 

مرغ روانم می‌پرد، تا در هوای کیست این

سیلاب اشکم می‌رود، تا در وفای کیست این

مائیم و شب‌ها تا سحر، در زیر پهلو خاک در

خشتی که دارم زیر سر، از خاک پای کیست این

گویند اگر آن رشک مه، آید کجا سازیش جا

[...]

ناصر بخارایی