گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۲

 

سراپا یکدلم درد تمنای کسی دارم

همه تن دیده ام شغل تماشای کسی دارم

اگر گستاخم ای فرزانگان معذور داریدم

ز بی پروایی آن مه چه پروای کسی دارم

نگاهم گرده گلزارها در آستین دارد

[...]

اسیر شهرستانی