گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲

 

به گرد کوی جانان های های ساکنی دارم

چو پای مور در این ره صدای ساکنی دارم

رفاقت با چو من مشکل بود کس را در این وادی

که دستی بر کمر چون کوه و پای ساکنی دارم

به هر دم [آرزویی] سد راه خویش می بینم

[...]

سعیدا