گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۷

 

داغ نتواند گرفتن در دل ما جای زخم

وقت خندیدن نمک می‌ریزد از لب‌های زخم

جای یک زخم دگر چون گل بر اعضایم نماند

تیغ بگشاید مگر در سینهٔ من جای زخم

می‌برند از یکدگر ذوق جراحت هر نفس

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۵۸

 

جامه ای می خواست دل بر قامت رعنای زخم

آخر آمد ناوک اوراست بر بالای زخم

در حریم سینه ام هر جا نفس پا می نهد

کاروان زخم افتاده است بر بالای زخم

خنده بیدردی است در آیین ماتم دوستان

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۳

 

بی‌خطا از بس رساند زخم بر بالای زخم

تیر او انگشت زنهاری است در لب‌های زخم

شکوه‌ای از دستبرد خنجر او کرده است

می‌نهد مهر خموشی بخیه بر لب‌های زخم

بیدلان را نیست تاب مرهم تیغ نگاه

[...]

جویای تبریزی