گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۳

 

ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم

جان‌داده و دل‌بستهٔ سودای دمشقیم

زان صبحِ سعادت که بتابید از آن سو

هر شام و سحر مستِ سحرهای دمشقیم

بر باب بریدیم که از یار بریدیم

[...]

مولانا