×
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰
بی نوائی نوای درویش است
دُرد دردش دوای درویش است
چشم درویش هر چه می نگرد
جام گیتی نمای درویش است
نیست بیگانه از خدا به خدا
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱
بیا که جان و دلم در هوای درویش است
بیا که شاه جهانی گدای درویش است
به خاک پای فقیران و جان سر حلقه
که سرمهٔ نظرم خاک پای درویش است
در آن مقام که روح القدس ندارد بار
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷
هما ز سایه دهد گرچه دولتی به شهان
ولی چو سایه، خودش از قفای درویش است
تمام یافته پوست تخت، می داند
که تخت پادشهان، نصف جای درویش است