گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۵۴

 

ای گشته سراسیمه به دریای تو من

وی از تو و خود گم شده در رای تو من

من در تو کجا رسم که در ذات و صفات

پنهانی من تویی و پیدای تو من

ابوسعید ابوالخیر
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۵ - جنگ کردن پسر ربیع با گلشاه

 

تو بنشین کی اکنون به جای تو من

شوم سوی میدان برای تو من

عیوقی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۲ - در بیان آنکه اصل دین محبت حق است، و جملۀ علمها برای آن است که آدمی را محبت حاصل شود و اگر باشد زیاده گردد. محبت بیعمل فایده دهد اما عمل بی محبت فایده ندهد. دلیل بر آنکه شخصی جرمها و گناههای بسیار خود را روزی بحضرت مصطفی علیه السلام یک بیک عرضه داشت. تا حدی که مصطفی صلعم از آن گناههای بی حد در تعجب ماند. آخرالامر گفت یا رسول اللّه اینهمه هست الا شما را عظیم دوست میدارم، فرمود که چون مرادوست میداری از مائی که المرء مع من احب و من احب قوماً فهو منهم. اگر عمل بی محبت فایده کردی ابلیس بعد از چندین طاعت مردود و ملعون نگشتی. در عمل مکرو ریا گنجد اما در محبت هرگز نگنجد. مثلا اگر کسی بشخصی خدمتها کند و دلداریها و تواضعها کند بنیت اینکه او راایمن گرداند و چون فرصت یابد سرش را ببرد. دانی که آن عملها همه مکر بوده است. طاعت‌های باریای پر غرض همین حکم را دارد. و در تقریر آن که اولیاء بر همه اسرار واقف‌اند و مطلع الا مصلحت نیست که راز را پیش نااهل فاش کنند که اگر مصلحت بودی خود حق تعالی نیز بدیشان بنمودی

 

عاشقم بر تو و خدای تو من

جان دهم زین هوس برای تو من

سلطان ولد
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۸

 

ای به بالا فتنه سرگردان بالای تو من

ای سراپا ناز قربان سراپای تو من

با وجود جلوهٔ تو خلق حیران منند

بس که حیران گشته‌ام برقد رعنای تو من

کرده چشم نیم‌بازت رخنه در بنیاد جان

[...]

محتشم کاشانی