گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

بَسَم خون خوردن از دوران این مینای...به

به چرخ افکن چمانی جام جان‌افزای ...به

ز خون خصم و ویله کوس در تابم سبک سنگین

بده آن آب مرد افکن بزن آن نای ...به

بر آهنج از قراب باده ساقی تیغ می و اول

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

ز اسرار حقیقت زاهد آن دانای ...به

چه داند یا چه بیند کور مادرزای...به

فروش زهد و تقوی را همی سودا پزد مفتی

زهی...مفتی زهی سودای... به

جهان مصر است و هر چه اندر بوی جادوی فرعونی

[...]

یغمای جندقی