گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸

 

ریخت شکوفه و مرا گریه برای او همان

غنچه شکفت و در دلم خار جفای او همان

هر طرف از چمن گلی خاست برای بلبلی

در دل خاکسار من تخم وفای او همان

جان بلب رسیده را آینه گشت تیغ تو

[...]

بابافغانی