×
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱
پادشاهی گدای او دارد
سلطنت بی نوای او دارد
هر کجا خسرویست در عالم
جان شیرین برای او دارد
نور دیده ز چشمش اندازم
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹
دلم هیهای او دارد سرم سودای او دارد
نمک بادا فدای جان که جان غوغای او دارد
گهی در جعد مشگینی گرفتارم ببوی او
گهی این آهوی جانم غم صحرای او دارد
گهی در دام هجرانم اسیر قید حرمانم
[...]