×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۶
گر سخن زان قد رعنا گویم
بیش از آن است که زیبا گویم
با چنان قد چو کمر بربندی
جای آن است که بر جا گویم
تا تو در سینه درونی دل را
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵
چو نتوانم به مردم قصه آن بیوفا گویم
شبان گه با مه و انجم سحر گه با صبا گویم
شبی کز دوریش گویم حکایت با دل محزون
به آخر چون شود نزدیک باز از ابتدا گویم
ز پیشت نگذرم تنها که ترسم چون مرا بینی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۶ - حدیث غربت
خوش آن که درد دل خویش با صبا گویم
حدیث عشق، بر آن یار آشنا گویم
غمی که گشته نهان از زمانه دردل من
بر آن سرم که به صد شور بر ملا گویم
به هر کجا که بود مجلس عزای رضا
[...]