گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴

 

بنشین و از میان کمر فتنه را گشای

تا جان تشنه را دهم آبی قبا گشای

در انتظار یک نگهم جان بلب رسید

چشمی بروزگار من مبتلا گشای

از حد گذشت روشنی مجلس رقیب

[...]

بابافغانی