گنجور

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۹۹

 

عهد ما مشکن و بر باد مده خاکی چند

آتشی در زده انگار به خاشاکی چند

ما چو غنچه همه دل تنگ و تو چون باد صبا

شادمان می گذری بر سر غمناکی چند

بکشی از سخن تلخ و به دَم زنده کنی

[...]

جلال عضد
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی

 

تو چه دانی که شدی یارِ چه بی‌باکی، چند؟

چه هوس‌ها که ندارند هوسناکی، چند

وحشی بافقی