×
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۴
بر سر آن کو سر من خاک بودی کاشکی
پایمال آن بت چالاک بودی کاشکی
تا مرا بردی به کوی او مگر روزی صبا
قالب خاکی خس و خاشاک بودی کاشکی
چند بر چاک گریبان طعنه ای ناصح مرا
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴
کوی جانان از رقیبان پاک بودی کاشکی
این گلستان بیخس و خاشاک بودی کاشکی
یار من پاک و به رویش غیر چون دارد نظر
دیده او چون دل من پاک بودی کاشکی
قصد قتلم دارد و اندیشه از مظلومیم
[...]