گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵

 

خوش آن عاشق که خون از دیدهٔ نمناک او ریزد

چو لاله داغ دل از سینهٔ صد چاک او ریزد

به زاهد جام می را چون توان دادن، ستم باشد

که بعد از مرگ هم کس جرعه ای بر خاک او ریزد

من آن صحرای آتش خیز را مانم که از خشکی

[...]

سلیم تهرانی