گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

حیفم آید ز خدنگ تو که بر خاک افتد

چشم دارد که بر این سینه صد چاک افتد

دوز چاک دلم از تیرگه صیاد مباد

که تو را زآتش آن شعله به فتراک افتد

تیرت آمد به هدف من ز هدف مدور هننز

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۱۴

 

زلف او کی به خیال من غمناک افتد؟

مگر از شانه به فکر دل صد چاک افتد

پرتو حسن غریب تو ازان شوخترست

که ازو عکس بر آیینه ادراک افتد

رشته گوهر سیراب شود مژگانش

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۹

 

آتشی نیست محبت که به ناپاک افتد

حیف این شعله نباشد که به خاشاک افتد

هر چه آید به نظر عکسی از آیینه اوست

چه بهشتی است اگر چشم دلی پاک افتد

به از آن ناله که مخمور کشد از دل شب

[...]

اسیر شهرستانی