×
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۶
ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری!
صفا شد از تو در ویرانه ما، مرحبا پیری!!
عجب نبود، شود آثار پیری روشن از چشمم
که مهمانست و، دارد از شرف در دیده جا پیری
چنین کز رنج خواهشها مرا می بخشد آسایش
[...]
۱۷ بیت