گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴

 

مرا که تیره شد از کثرت گناه چراغ

چه سود آنکه درآرم بپیشگاه چراغ

خراب کوی مغانم که نیمشب چو روم

مهی ز هر طرف آرد به پیش راه چراغ

درآ بمیکده و اعتقاد روشن کن

[...]

بابافغانی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷

 

چنین که آمده منظور لطف شاه چراغ

به ناز گو بشکن گوشهٔ کلاه چراغ

ز نور معرفت حق، شاه در سخن است

صباح طلعت خورشید و شامگاه چراغ

به روشنی شب و روز زمانه یکسان است

[...]

عرفی