گنجور

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

به چشم کم مبین بر آن من در خسته‌جانی هم

فلک را می‌توانم زد به هم در ناتوانی هم

به من بی آنکه گردد هم‌نشین برگشته مژگانش

به این دیر آشنایی می‌نماید سرگرانی هم

تلاش وصل اگر افکنده باشد بر پر عنقا

[...]

قصاب کاشانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

عیانست از رخ کاهی، ز اشک ارغوانی هم

که دارم درد پنهانی به دل داغ نهانی هم

به خونم کش که مرگ و شربت مرگ از تو عاشق را

ز عمر جاودانی به ز آب زندگانی هم

توانی کشت در یک لحظه چون من صد اگر خواهی

[...]

رفیق اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

چو باشد آن لب میگون شراب ارغوانی هم

بگو وصف زلال کوثر آب زندگانی هم

به کویش رفتم و از ضعف نتوانم که باز آمد

توانایی به کار آمد مرا و ناتوانی هم

ز خط گیرم که کم شد کبر و ناز او عبث باشد

[...]

سحاب اصفهانی