گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴

 

سنگِ طفلان از جنون رطلِ گرانی شد مرا

درد و داغِ عشق باغ و بوستانی شد مرا

از گرفتاری به آزادی رسیدم در قفس

خارخارِ دیدنِ گل آشیانی شد مرا

شد ز دنیا چشم‌بستن، جنتِ در بسته‌ام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵

 

عشقِ پنهان باعثِ روشن‌روانی شد مرا

روشن این غمخانه از سوزِ نهانی شد مرا

در بلندی، عمر من چون شمع کوتاهی نداشت

زندگانی کوته از آتش‌زبانی شد مرا

چون درِ دوزخ ز چشمِ باز بودم در عذاب

[...]

صائب تبریزی