گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۹

 

گر من به مردن دل نهم آسوده جانی را چه غم

وز مهر من گرجان دهم نامهربانی را چه غم

از تلخی هجرم چه باک آن شوخ شکرخنده را

از لب به زهر آلوده شیرین دهانی را چه غم

دل خون شد و غمگین نشد آن خسرو دلها بلی

[...]

محتشم کاشانی