گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

ساقی، جهان سرشک حریفان گرفته است

کو کشتی شراب که طوفان گرفته است

چندان بجان رسید دلم از غم جهان

کز محنت جهان دلم از جان گرفته است

با آنکه دامن از همه عالم کشیده ام

[...]

اهلی شیرازی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴

 

عشقی بتازه باز گریبان گرفته است

آه این چه آتش است که در جان گرفته است

ایدل ز اضطراب زمانی فرو نشین

دستم بزور دامن جانان گرفته است

آن لعل آبدار ز تسخیر کائنات

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۷

 

نامه از قاصد دل مغرور ما نگرفته است

غیرت ما بوی یوسف از صبا نگرفته است

سرکشی از ترکتاز عشق بر ما تهمت است

گرد ما افتادگان هرگز هوا نگرفته است

با دل روشن زمین و آسمان غمخانه ای است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۳

 

زلفت که همچو شام غریبان گرفته است

صبح نشاط در ته دامان گرفته است

از دست رستخیز حوادث کجا رویم؟

ما را میان بادیه باران گرفته است

(این سهو بین که دیده حق ناشناس من

[...]

صائب تبریزی