گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱

 

بستهٔ زلف اوست دل، ای دل از آن کیست او

خستهٔ چشم اوست جان، مرهم جان کیست او

شهری دل در آستین، بر درش آستان نشین

اینت مسیح راستین درد نشان کیست او

شیفتگان یکان یکان مست لبش زمان زمان

[...]

خاقانی