گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴

 

موی را نیست این میان که تراست

پسته را نیست این دهان که تراست

قامت راست سرو را ماند

سرو باشد چنین روان که تراست؟

جان ببردی و خوش هنوز نه ای

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

تبارک الله از آن روی دلستان که تراست

ز حسن و لطف کسی را نباشد آن که تراست

گمان مبر که شود منقطع بدادن جان

تعلق دل از آن روی دلستان که تراست

بخنده ای بت بادام چشم شیرین لب

[...]

سیف فرغانی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

کس را نبود رخی بدین سان که تراست

پاکیزه تنی به خوبی جان که تراست

گفتی که ز هیچ فتنه پروا نکنم

آه از غم چشم بدخویان که تراست

غالب دهلوی