گنجور

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱

 

باز ترک عهد و پیمان کرده بود

کشتن ما بر دل آسان کرده بود

دشمنانم بد همی گفتند و او

گوش با گفتار ایشان کرده بود

زلف مشکینش پریشان گشته بود

[...]

عبید زاکانی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » در سوگواری قاسم‌بیگ قسمی

 

صولتش کار گوزن و گور آسان کرده بود

کوه و بیشه بر پلنگ و شیر زندان کرده بود

اژدها را روزگاری هول مار نیزه‌اش

برده در سوراخ تنگ مور پنهان کرده بود

برق تیغش ساختی چون بیشهٔ آتش زده

[...]

وحشی بافقی
 

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

امشب این دل سوز عشقش بر سر جان کرده بود

دوزخی در یک گیاه خشک پنهان کرده بود

ماجرای شب چه می‌پرسی نصیب کس مباد

آنچه با جان من امشب روز هجران کرده بود

خواست غم کز خانه جانم رود نگذاشتم

[...]

میرداماد