گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

درد رنجوران تو، درمان چه می‌داند که چیست؟

شام مهجوران تو، پایان چه می‌داند که چیست

شور مجنون ترا، صحرا نباشد احتیاج

آتش جانسوز دل، دامان چه می‌داند که چیست؟!

خون مرده، هرگز از نشتر نگردد باخبر

[...]

واعظ قزوینی